معنی قهر و غضب

حل جدول

قهر و غضب

عتاب

سخط


قهر

خشم و غضب، ترک معاشرت با کسی

غضب


غضب

خشم و قهر

خشم، قهر

فرهنگ معین

قهر

و تهر (~ُ تَ) (ص.) (عا.) قهر توأم با خشم و اعتراض.

و تند (قَ رُ تُ) (ص.) (عا.) خشم و غضب.

فرهنگ فارسی آزاد

غضب

غَضِب، خشمناک و با غضب،

فرهنگ فارسی هوشیار

قهر و تهر

قهر و خشم، قهر و غلبه

فرهنگ عمید

قهر

[مقابلِ آشتی] خدشه‌دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می‌شود،
(صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشه‌دارشده،
غضب، خشم، کین: قهروغضب،
ظلم، ستم، جور،
[قدیمی] چیرگی،
[قدیمی] عقوبت، آزار، تنبیه،
(تصوف) تسلط خداوند بر بنده،
* قهر کردن: (مصدر لازم)
با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او،
[قدیمی] خشمگین شدن،
(مصدر متعدی) [قدیمی] مقهور کردن،

لغت نامه دهخدا

غضب

غضب. [غ َ ض َ] (ع مص) خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه ٔ جرجانی): غضب علیه و له غضباً و مغضبه، و این وقتی گویند که مغضوب علیه زنده باشد و اگر مرده باشد «غضب به » گویند. (منتهی الارب). دشمن داشتن کسی توأم با حس انتقام گرفتن از او. (اقرب الموارد). || غضب اسب و جز آن، کنایه از گاز گرفتن لگام است. || غضب آتش، کنایه از شدت سوزش آن است. (از اقرب الموارد). || (اِمص) خشمگنی. خلاف خشنودی. (منتهی الارب) (آنندراج). غول الحلم. (منتهی الارب). خشم. مقابل رضا. یکی از شش عرض نفسانی: قوه ٔ دفع منافر. مقابل شهوت که قوه ٔ جلب ملائم است. بطش. وروت. جوشیدن خون قلب برای اراده ٔ انتقام. (از اقرب الموارد). تغیری است که هنگام غلیان خون قلب حاصل شود تا از آن سینه تشفی یابد. (از تعریفات جرجانی). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: غضب حرکت نفس است و مبداء آن حالت اراده ٔ انتقام میباشد، و گفته اند: آن کیفیت نفسانی است که حرکت روح را به خارج بدن برای طلب انتقام ایجاب میکند - انتهی. رجوع به همین کتاب شود. غضب مانند ترس از حس صیانت ذات ریشه میگیرد و عبارت از حالت تعرض موجود زنده است برای مقابله و معارضه با عوالمی که منافع و مصالح او را تهدید میکنند. (روان شناسی از لحاظتربیت تألیف دکتر علی اکبر سیاسی ص 363). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: غضب خدا را با غضب انسان امتیاز کلی است، زیرا غضب انسان عبارت از احساسات موجود گناهکار است که از همجنس خود غضبناک میشود، اما غضب خدای تعالی عبارت از مکروه داشتن خطا و گناه از وجود پاک وخالی از گناهی میباشد، و امکان دارد که غضب با رحمت و شفقت در ذات الهی موجود باشد - انتهی. رجوع به مرآت الخیال ص 328 و رجوع به مدخل خشم شود: ولما سکت عن موسی الغضب اخذ الالواح. (قرآن 154/7).
به لگد ناف و زهار همه از هم بدرید
که از ایشان به تن اندر شده بودش غضبی.
منوچهری.
از آنجا که روا بود مر قضاءِ مرگ را که روح سعید امیر نصر را به غضب گیرد... مرا هم سزد و شاید که این ابیات را... انتحال کنم، و به غضب در مرثیه ٔ امیرنصر برخوانم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 446).
غضب دست در خون درویش داشت
ولیکن سکون دست در پیش داشت.
سعدی (بوستان).
- به غضب آمدن،خشم گرفتن. خشمگین شدن.
- پرغضب،بسیار خشمگین:
شیر با خرگوش چون همراه شد
پرغضب پرکینه و بدخواه شد.
مولوی (مثنوی).


قهر

قهر. [ق َ] (اِخ) موضعی است. مزاحم عقیلی در شعر خود از آن یاد کند. (از معجم البلدان).


قهر و تهر

قهر و تهر. [ق َ رُت َ] (اِ مرکب، از اتباع) قهر و غلبه. قهر و خشم.

فارسی به عربی

غضب

حفاره، غضب، مزاج

معادل ابجد

قهر و غضب

2113

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری